سالهاست اين دعارامي خوانم

 

حجت الاسلام والمسلمين احمد صابري همداني :يكي از بستگانمان كه از علماي بزرگ حوزه علميه بود :«دعايي است كه خواندش بعد از نماز صبح مستب است.

آن دعا سلام به انيبا وملائكه است.من حدود بيست وچهار سال است كه اين تعقيبات رامي خوانم .بيست وچهار سال قبل حاج آقا روح الله خميني به من فرمودند:«

فلاني به اين دعا مداومت كن كه من سالهاست اين دعا رامي خوانم.»

منبع :درساهايي ازامام عبادت وخودسازي نويسنده رسول سعاتمند

اميد به شفاعت ،عامل اطاعت خداوند است نه نافرماني او

 

آياتي در قرآني كريم درباره شفاعت وارد شده است كه با توجه به آنها نمي توان براي انسان آرامش ژپيدا شود ،خداوند مي فرمايد:

(من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه )1 ومي فرمايد:(ولايشفعون الا لمن ارتضي )2 وامثال آن ،كه در عين حال كه شفاعت ثابت است

لكن نصيب چه اشخاصي وچه گروهي وبا چه شرايطي ودر چه وقت شامل حال مي شود ،امري است كه نمي توان انسان رامغرور

وجري كند. اميد به شفاعت داريم لكن اين اميد بايد ما رابه سوي اطاعت حق تعالي كشاند،نه معصيت.3

 

 

1.سوره بقره ،آيه 225

2.سوره انبيا،آيه 28

3.صحيفه امام ،ج 16،ص 223

 

 

منبع:درسهايي ازامام (ره)عبادت وخودسازي

از قرآن واحادیث بهره گیرید

 

 

 

آیت الله جعفرسبحانی:یک بار ازامام سوال نمودم برای درس اخلاق ازچه کتاب هایی بهره بگیریم ،فرمودند:«قرآن وکتب حدیث »

یادآور شدم :ازکتاب احیا العلوم چطور؟فرمودند:«من آغاز کار به آن مراجعه نمودم ولی شیوه بحث های او را نپسندیدم».

نرگس ها به شوق تو می میرند...

نگاه شکوفه ی نرگس دلم را لرزاند.

بدوبدو رفتم وکنارش نشستم.

سلام که کردم ،اول حواسش نبود .بعدبانگاهی مستانه جوابم راداد. حقداشت؛نمی دانی بهارچه طراوتی هدیه شان کرده بود!

لبخندازلبشکوفه هانمی افتاد!خلاصه می خواستم باشکوفه ی نرگس درد دل کنم،اما اصلا حواسش به من نبود!

این بار دلم شکست ،بلندشدم ودرحالی کهلباس های خاکی ام رامی تکاندم ،گفتم.

آخراین همه نازوکرشمه وغرور از چیست؟هم صبحتی واشتیاق من،تو رااین گونه کرده است ؟تونمی دانی من چشم به راهم؟نمی دانی

منتظرم؟نه نمی دانی والا شاید دلت به حالم می سوخت ونگاهت رااز من دریغ نمی کردی.

شکوفه نرگس همچنان لبخند مستانه می زد ودل مرا آشوب می کرد.

اصلا انگار گوشش بدهکار وگل من کجا؟به عمرکوتاه خودت می نازی ؟من گلی ماندنی دارم .

ازدوری اوست که به هم صبحتی تو گرفتار م. توکجاوگل من کجا؟عطر توکجا وعطرگل نرگس من کجا؟

اگراوبشکفد،کویرزمین از عطرحضورش مست می شود.آن وقت است که لبخند مستانه ی تو ،ای شکوفه ی کوچک نرگس،

برلبانت خواهد خشکید. این راکه گفتم بغضش ترکید وقطره ای شنبم برگونه اش تراوید. تاآن وقت فکر می کردم

شنبم هدیه ی آسمان است برگونه گل،ولی حالا…

شکوفه سرش رابالا گرفت وروبه من ،چشم درچشم من ،زبان گشود!آهی کشید وگفت:

این همه مستی وغرور مرا سرزنش نکن !من این زییایی ومحجوبی رااز گل نرگس توهدیه گرفته ام که به آن می بالم.

عطرمن شمه ای از عطر اوست.این تویی که اورانمی بینی !مرا می گویی؟! تنم یخ کرده بوده وکلامی برزبانم نبود.

فقط دستی به رویش کشیدم. به خودم که آمدم،شکوفه ی نرگس دردستانم جان داده بود وشمیم اشک ورایحه ی تنش ،

فضای دستانم،نه فضای شهرراپر زعطر حضور توکرده بود.

نمی دانم شاید وقتی جان می داد تو اینجا بودی !دردلم گفتم:

من کجا ونرگس کجا؟اورفت ولی من مانده بودم…

 

 

مجله شمیم یاس صحفه 7

جمعه ها می گذرند...

 

 

هر جمعه می گذارد و انتظار به پایان نمی رسد انتظار یک منجی ،یک آقا ،بیایید به نیت آمدنش به

یک دنیا عشق اقتداکنیم،
به تمام خوبی ها التماس کنیم وبخوانیمش ،بیایید یک دل شویم وفریاد«این ناشررایه الهدی »سردهیم وتمام دردهایمان
رافریادکنیم وتمام دلتنگی هایمان رااشک وخدا راقسم دهیم به «فلااقسم بمواقع النجوم»که گمشده ی ما رابه ماوبرماگردان.
آقای من!هر جمعه درتلالو کلمات ندبه ،چشم هایمان رامی گشاییم تا قلبمان پر از آلودگی گناه است ،پراز ریا،پر از مسلمان
نمایی،بیامولا! بیا که باز ماندگان شهادت دلتنگندوغریب ، خسته انداز سنگینی بار مسوولیت .
بیاورمق رابه شانه های خسته شان از خاک کربلا باز گردان ، بیاکه جوان ها بین کلمات گنگ در گیرند، راه را نمی بینند،
بیا که اینجا چراغی نیست تا راه رااز بیراهه بشناسیم وشیطان پارچه ی سیاه خدعه ونیرنگش رابر
فراز دل هایمان کشیده است تاعاجز ازدیدنت شویم.

بیامهدی (عج)جان!اینجا همه غریبند ،همه از خود گریخته ونامردان درزمینچه می کنند ،بیاتاخیانت ها پایان یابد ،
اینجاهمه محتاج تواند ونمی دانند !
بیاکه اینجا عقده ی دل هاگشوده نمی شود وقبر مادرت پیدانیست!
آقا هر صبح جمعه به امید تو روبه بقیع می نشینیم ،تامگر همنوای تو شویم ودعا کنیم تابیایی وبدی ها فراموش شود وخیانت ها نابود گردد،آقای من ،محبوب من !
غم هجرانت ،ریشه ی طاقتمان را سوزانده ودرخت امیدمان رابه خشکی نشانده است
پس زودتر بیا!
دخیل نگاه تو آقا

منبع :شمیم یاس صحفه 7