
جبهه جنگ اسرائيل
بعد از فتح خرمشهر،يك روز درتهران به اتفاق حاج احمد به ستاد منطقه 10سپاه رفتيم.درآنجا به سراغ ماشين سفيدي كه شيشه هاي بغل آن شكسته بود
واز عراقي ها غنيمت گرفته بوديم،رفتيم.پچه ها گفتند:«حاج آقا اين ماشين شيشه نداره،بااين نريم.ممكنه خداي ناكرده،سر يه چراغ قرمز ؛نارنجكي توي ماشين بياندازن.»
اين صحبت بچه ها به خاطراين بود كه در آن ايام ،اوج تحركات تر وريستي منافقين بود،به طوري كه اين گروه وطن فروش ،شعار رذيلانه ضربه زدن به بدنه رژيم باروزي 30ترور
رابه اجرا گذاشته بودند.خلاصه حاج احمد اعتنايي به صحبت بچه ها نكرد وسوار همان ماشين شديم وبه راه افتاديم. روي پل سعدي بوديم وداشتيم درباره همين مسئله بحث
مي كرديم كه حاج احمد گفت:«بي خود شلوغش نكنين!ما رو توي كردستان نتونستن از پا در بيارن. بعثي ها هم نتونستن از دست ما خلاص بشن. مطوئين هم نمي تونن
هيچ غلطي بكنن. اگه بنا براي من حادثه اي اتفاق بيفته،قطعا توي جبهه جنگ با اسراعيل خواهد بود .اين صحبت هاي حاج احمد در حالي بود كه هنوزهيچ حرفي درباره ي
اعزام نيروهاي ايراني به لبنان زده نشده بود.
منبع:مي خواهم باتو باشم،به كوشش:علي اكبري ،ص 98
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زينب رهبر در 1395/08/06 ساعت 12:23:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |