موضوع: "دل نوشته ای باهمسران شهدا مدافع حرم"

دل!خانه خداست

خانه ات که اجاره ای باشد دائم به کودکت می گویی :میخ نکوب!

روی دیوارها نقاشی نکش !ومراقب خانه باش!امااین همه مراقبت برای چیست؟!

چون خانه مال تونیست؛مال صاحبخانه ست….چون این خانه دست توامانت است. خانه دلت چطور!؟

خانه دل تمامش مال خداست؛درخانه ی خدا نقش گناه کشیدن ومیخ گناه کوبیدن ممنوع

دل نوشته ای اززبان همسران شهدای مدافع حرم

قرار دلم سلام. دیشب رابه یاد روزهای آشنایی از لحظه های شروع همسفری باتو نخوابیدم ،چشم هایم رابستم تاچهره مهربان وباحجب

وحیایت رادر شب خوستگاری تجسم کنم یادم نمی رودبعدچندساعت حرف زدن وبه توافق رسیدن شرط اخرزندگی راگفتی ومهرخاموشی

بردهانم زدی آرزوی شهادت قلبم را لرزاندوبه تپش انداخت ،انگارنه انگارکه درچندجلسه خواستگاری باهم آشناشده ام ومن لحظه ای

تصورنمودم که چندسالی می شود وابسه دل بی قرار تو هستم…نمی دانم چرا سکوت کردم وذره ای ایستادگی وشک به دل را ندادم .

انگاراز همان روز اول باید به خودم تسکین می دادم که توراخدا همسفری برای بهشت برایم فرستاده است …..هنوز خنده های

ماه اول که در پارک باهیجان تمام ازشب خواستگاری تعریف میکردی ومی خندیدی ……

تکیه گاه زندگی ام…….

من گله ای ندارم،  حتی ناراحت نیستم ازدست …، اما دروغ چرابعضی وقت ها دلم می گیردبرخی ها ارزش جان دادن تورابه خوبی

درک نمی کنم کاش همه بدانند این آرامش وامنیت رامدیون حس غریب ودین خواهی تو ویاری سفر کرده ات هستیم…

کاش برخی ها که بادیده … نگاه می کنند بدانند تو هم عاشق زن وزندگی بودی اما بین ماندن ورفتن انتخاب کردی….

کاش گوشه ای از دل پراحساست را همان ها که طعنه می زنند دیده بودند…

نفسم…..

امروز به طور اتفاقی از روبروی مزون عروس وهتلی که چند شب در آن سر کردیم رد میشدم ،جمله ی درذهنم تداعی می کرد

که میگفتی این محله بهترین خاطرات زندگی مرارقم زده است ،تاقبل فراهم شدن بساط عقدوخریدهاعروسی هرگز فکر

نمی کردم که این همه به جزییات لباس عروس… حساس باشی ،هرانتخابی که من میکردم ازدیده توبهترین وزیباترین

عروس دنیا میشدم ،فروشنده های بانو ازهمه تعریف وتمجید توتجعب کرده بودند….کاش هیچ وقت باذوق وشوق

ازشب عروسی وخاطرات دوران عقدتعریف نمی کردی تادل تنگم رابی تاب تر کنی…..