موضوع: "نامي كه خداانتخاب كرد"

خدابراي همه لحظه هايت برنامه داشت

خدابراي لحظه لحظه بودنت ،برنامه اي داشت. از آن زمان كه شكوفه زدي ومهمان تلاطم روزگار شدي ،تادقيقه اي كه نگاه باراني ات

رااز دنيا دريغ كردي ؛ازآن روز كه خبر آمدنت ؛براهل خانه نسيم شادي شده بود،تاروزي كه آمدي وشكوفه نامت راغ كه زينت پدر بود بر همه ثابت نمودي.

يك زن واين همه افتخار بانو!تونقطه اوج داستانهاي عشقي خدايي؛نقش آفرين هر اتفاق حماسي وپيشامد عاطفي.

نفسي كه دستچين صفات عالي زمانه بود،گوهر درخشنده اي از قطره آفتاب ودر صدف عصمت به دنياآمده بود؛دختري كه زينت وافتخار پدر ومادر وجدش بود

ومايه حسرت فرشتگان وخواهري كه سرباز وپرستار وفرمانده وجانشين برادرانش ،بلكه همه كس ان ها بود؛واسيري كه به شيود خودش مي جنگيد

ودر حال فشكست برايش معني نداشتددنيا ،مديونداتوست.

در محضرخورشيد

درخانه علي غوغايي به پاست،دختري زيبا ونورانيبه جمع خانواده اضافه شده است. (سلام الله عليها)خوشحال نوازدش را به صورت مي چسباند ومي بويد. حسن وحسين

شادمان در كنار مادر نشسته اند. ،حسين (عليه السلام )بي قرار است تا خواهرش را در اغوش بگيرد . نوزاد گريه مي كند،اما مادر او را در آغوش حسين مي گذارظ.

نوزاد آرام مي شود وبا چشمان زيبايش به بردارش مي نگرد.حسين (عليه السلام )خواهرش رابه آغوش مادر باز مي گرداند ومي گويد:مي روم تا به پدر خبر دهم وبه سمت

در مي دود. علي بن ابي طالب دربيرون درمنتظر ايستاده است. حسين شادمان خودرابه پدر مي رساند ومي گويد:پدرجان خداوند خواهري به من عطاكرده است ومي خندد.

علي با شنيدن اين سخن اشك در چشمانش مي نشيند وگونه هايش راتر مي كند .حسين (عليه السلام )باتعجب پدر رانگاه مي كند ومي گويد :فدايت شوم پدر ،

من مي خواستم به شما بشارت دهم پس به چه دليل گريه مي كنيد. علي (عليه السلام )پسرش را در آغوش مي كشد ونوازش مي كند ومي گويد:اي نور ديده به زودي

سر اين گريه آشكار واثرش نمودار مي شودوسرش را بر سر حسين(عليه السلام)مي گذارد.

ازآنسو سلمان خود رابه حبيبم محمد(صلي الله عليه وآله)مي رساند وعرض مي كند:يارسول الله قدم فرزندتان برشمامبارك. خداوند دختري به شما عطاكرده است. حبيبم

باشنيدن اين جملات مي گريدومي گويد:اي سلمان جبرئيل ازجانب پروردگارم خبر آورده كه اين مولودگرامي مصيبتي غير معدود باشد تابه مصيبت كربلا مبتلا شود .وباز مي گريد.

به خانه علي (عليه السلام)نظر مي كنم .فاطمه (سلام الله عليها)دخترش را درآغوش علي (عليه السلام)مي گذاردتازماني تانامي برايش انتخاب كند وعلي (عليه السلام)

نگاهي فاطمه مي كند ومي گويد:من برپيامبر خدا پيشي نمي گيرم منتظر مي مانيم تاايشان نامي برايش انتخاب كند.حبيبم درخانه دخترش نشسته ونوازد رادر آغوش

مي فشارد ومي بوسد(عليه السلام )نگاهي بامحبت به رسولم مي اندازد ومي گويد:يارسول الله بامي برايش انتخاب كنيد.من بر پروگارم سبقت نمي گيرم.

جبرئيل رافرا مي خوانم:«نزد حبيبم برو وسلام مرا به او ابلغ كن وبگو نام اين نوزاد را زينب بگذاريد كه خداوند اين نام رابراي او برگزيده است.