موضوع: "اخلاق در برخوردبادیگران"

روز ايراني عشق

ابوريحان بيروني در آثار الباقيه آورده است كه ايرانيان باستان اين روز را روز بزرگداشت زن وزمين مي دانسته اند. فلسفه بزرگداشت اين روز به عنوان «روز عشق »

به اين صورت بوده استدرايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند وعلاوه براينكه ماه ها اسم داشتند،هر يك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند….روز پنجم «سپندار مذ»

بوده است.سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گسترانند ه ،مقدس،فروتن،زمين نماد عشق است چون بافروتني ،تواضع وگذشت به همه عشق مي ورزد. زشت وزيبا رابه يك چشم مي نگرد وهمه راچون مادري درامان پرمهر خودامان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان رابه عنوان نماد عشق مي پنداشتند.

سپندارمذگان جشن زمين وگراميداشت عشق است كه هر دو دركنار هم معنا پيدا مي كردند.دراين رئز زنان به شواهران خود بامحبت هديه مي دادند.مردان نيز زنان ودختران رابرتخت شاهي نشانده ،به آن ها هديه داده واز آن هااطاعت مي كردند.اخيرا گروهي از دوستداران فرهنگ ايراني پيشنهاد كرده اند كه به منظور حفظ فرهنگ ايراني سپندارمذگان به جاي ولنتاين به عنوان روز عشق گرامي داشته شود.

از قرآن واحادیث بهره گیرید

 

 

 

آیت الله جعفرسبحانی:یک بار ازامام سوال نمودم برای درس اخلاق ازچه کتاب هایی بهره بگیریم ،فرمودند:«قرآن وکتب حدیث »

یادآور شدم :ازکتاب احیا العلوم چطور؟فرمودند:«من آغاز کار به آن مراجعه نمودم ولی شیوه بحث های او را نپسندیدم».

نرگس ها به شوق تو می میرند...

نگاه شکوفه ی نرگس دلم را لرزاند.

بدوبدو رفتم وکنارش نشستم.

سلام که کردم ،اول حواسش نبود .بعدبانگاهی مستانه جوابم راداد. حقداشت؛نمی دانی بهارچه طراوتی هدیه شان کرده بود!

لبخندازلبشکوفه هانمی افتاد!خلاصه می خواستم باشکوفه ی نرگس درد دل کنم،اما اصلا حواسش به من نبود!

این بار دلم شکست ،بلندشدم ودرحالی کهلباس های خاکی ام رامی تکاندم ،گفتم.

آخراین همه نازوکرشمه وغرور از چیست؟هم صبحتی واشتیاق من،تو رااین گونه کرده است ؟تونمی دانی من چشم به راهم؟نمی دانی

منتظرم؟نه نمی دانی والا شاید دلت به حالم می سوخت ونگاهت رااز من دریغ نمی کردی.

شکوفه نرگس همچنان لبخند مستانه می زد ودل مرا آشوب می کرد.

اصلا انگار گوشش بدهکار وگل من کجا؟به عمرکوتاه خودت می نازی ؟من گلی ماندنی دارم .

ازدوری اوست که به هم صبحتی تو گرفتار م. توکجاوگل من کجا؟عطر توکجا وعطرگل نرگس من کجا؟

اگراوبشکفد،کویرزمین از عطرحضورش مست می شود.آن وقت است که لبخند مستانه ی تو ،ای شکوفه ی کوچک نرگس،

برلبانت خواهد خشکید. این راکه گفتم بغضش ترکید وقطره ای شنبم برگونه اش تراوید. تاآن وقت فکر می کردم

شنبم هدیه ی آسمان است برگونه گل،ولی حالا…

شکوفه سرش رابالا گرفت وروبه من ،چشم درچشم من ،زبان گشود!آهی کشید وگفت:

این همه مستی وغرور مرا سرزنش نکن !من این زییایی ومحجوبی رااز گل نرگس توهدیه گرفته ام که به آن می بالم.

عطرمن شمه ای از عطر اوست.این تویی که اورانمی بینی !مرا می گویی؟! تنم یخ کرده بوده وکلامی برزبانم نبود.

فقط دستی به رویش کشیدم. به خودم که آمدم،شکوفه ی نرگس دردستانم جان داده بود وشمیم اشک ورایحه ی تنش ،

فضای دستانم،نه فضای شهرراپر زعطر حضور توکرده بود.

نمی دانم شاید وقتی جان می داد تو اینجا بودی !دردلم گفتم:

من کجا ونرگس کجا؟اورفت ولی من مانده بودم…

 

 

مجله شمیم یاس صحفه 7

جمعه ها می گذرند...

 

 

هر جمعه می گذارد و انتظار به پایان نمی رسد انتظار یک منجی ،یک آقا ،بیایید به نیت آمدنش به

یک دنیا عشق اقتداکنیم،
به تمام خوبی ها التماس کنیم وبخوانیمش ،بیایید یک دل شویم وفریاد«این ناشررایه الهدی »سردهیم وتمام دردهایمان
رافریادکنیم وتمام دلتنگی هایمان رااشک وخدا راقسم دهیم به «فلااقسم بمواقع النجوم»که گمشده ی ما رابه ماوبرماگردان.
آقای من!هر جمعه درتلالو کلمات ندبه ،چشم هایمان رامی گشاییم تا قلبمان پر از آلودگی گناه است ،پراز ریا،پر از مسلمان
نمایی،بیامولا! بیا که باز ماندگان شهادت دلتنگندوغریب ، خسته انداز سنگینی بار مسوولیت .
بیاورمق رابه شانه های خسته شان از خاک کربلا باز گردان ، بیاکه جوان ها بین کلمات گنگ در گیرند، راه را نمی بینند،
بیا که اینجا چراغی نیست تا راه رااز بیراهه بشناسیم وشیطان پارچه ی سیاه خدعه ونیرنگش رابر
فراز دل هایمان کشیده است تاعاجز ازدیدنت شویم.

بیامهدی (عج)جان!اینجا همه غریبند ،همه از خود گریخته ونامردان درزمینچه می کنند ،بیاتاخیانت ها پایان یابد ،
اینجاهمه محتاج تواند ونمی دانند !
بیاکه اینجا عقده ی دل هاگشوده نمی شود وقبر مادرت پیدانیست!
آقا هر صبح جمعه به امید تو روبه بقیع می نشینیم ،تامگر همنوای تو شویم ودعا کنیم تابیایی وبدی ها فراموش شود وخیانت ها نابود گردد،آقای من ،محبوب من !
غم هجرانت ،ریشه ی طاقتمان را سوزانده ودرخت امیدمان رابه خشکی نشانده است
پس زودتر بیا!
دخیل نگاه تو آقا

منبع :شمیم یاس صحفه 7

 

بااعمال خود عقایدمردم رامتزلزل نکنید

این طبقه که می خواهند مردمراارشاد کنند،این ها باید اقوالشان بااعمالشان موافق باشد ،یعنی شمایی کهمردم راتخذیر ازدنیا

می کنند ،اگر خدای نخواسته ،خودتان توجه تان به دنیا باشد وحریص در دنیا باشد وحریص در دنیا ،مردم دیگر از شما باور

نمی کنند ؛بلکهانحرافات درآنها پیدا می شود.آن کلمه ای که آن حاجی گفته است که شاید درپشت کتاب یک چیز دیگری

باشد،این تکان دهنده است .اگر خدای نخواسته ،به واسطه ی اعمال روحانیون ،درعقایدبعض اشخاص ضعیف که هستند ،

سستی پیدا بشود ،آن وقت این چه مصیتی است که ماتحملش را بایدبکنیم.